رسانه صنف لوازم یدکی خودرو و ماشین آلات

آدرس کوتاه :

http://yadakiresaneh.ir/?p=574

باید بازم پل بسازم

دو برادر در مزرعه­ای که از پدر ارث برده بودند سالها با هم کار می­کردند. زندگی این دو برادر با مهربانی و علاقه پیش می­رفت تا اینکه بر سر موضوعی اختلاف پیدا کردند. کدورت بوجود آمده باعث شد که دیگر با هم حرف نزنند و کم کم سوءظن و کدورت میان آنها زیاد شد.

یک روز صبح نجاری درب خانه برادر بزرگتر را زد. برادر بزرگتر جلوی در آمد. نجار گفت: آمده­ام ببینم شما کاری که من بتوانم انجام دهم؛ دارید؟ برادر بزرگتر گفت: بله، و او را به داخل خانه برد. مزرعه را نشان داد و گفت آن طرف مزرعه مال برادر من است و او بخاطر کینه­ای که از من دارد نهری در میان مزرعه ایجاد کرده تا نتوانم آن طرف بروم. از تو می­خواهم با الوارهایی که در انبار دارم کنار این نهر دیواری بسازی که دیگر او را نبینم. نجار قبول کرد و مشغول کار شد. برادر بزرگتر به نجار گفت من می­خواهم به شهر بروم و خرید کنم اگر چیزی لازم داری برایت بخرم. نجار گفت نه چیزی نمی­خواهم. برادر بزرگتر به شهر رفت و بعد از ظهر که برگشت؛ با کمال حیرت دید نجار بجای ساخت دیوار، پلی روی نهر ساخته است. برادر بزرگتر سراغ نجار رفت و شروع به بازخواست او کرد که دید برادر کوچکتر از روی پل رد شد و به سوی او آمد. برادرش را در آغوش گرفت و از او بخاطر ساختن پل تشکر کرد و همچنین بخاطر ایجاد نهر عذرخواهی نمود. برادر بزرگتر متوجه نجار شد که کوله بارش را بسته و در حال رفتن است. خودش را به او رساند و گفت تو کمک بزرگی به ما کردی خواهش می­کنم چند روزی مهمان ما باش. نجار خنده کنان گفت که نه باید بروم چون باید پل­های دیگری هم بسازم.

آرشیو ماهنامه یدکی‌رسانه

گروه رسانه‌ای چکاد