احمد سنائی
زندگی با همه ی خوب وبدش یک سفر است
هر که ویزاش فقط چند شبی معتبر است
یک خیابان وگذرگاه توقف ممنوع
تند بادی برود هر که در آن رهگذر است
مطلقا تا ته خط، دور زدن ممکن نیست
اشتباهی بروی گم شدن ودردسر است
زیر سنگینی این بار که بر دوشت هست
حاصلت دیدن مرگ دگران درگذر است
توی این راه به هر کس که رسیدم دیدم
بدتر ازمن غمکی دارد وکلا پکر است
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
گفته بودند که او روشن وصاحب نظر است
خنده ای کرد وبفرمود کجا آمده ای
من خودم مشکلم از کل شما بیشتر است
مشکلی بدتر ازاین مشکل دانائی نیست
ای خوش آن کس که به کل از همه جا بی خبر است
از همین روست که سر حال ترین موجودات
در این بیت جز فیل و ببخشید سپس کرکدن است
گفتم این جامعه که ذوق مرا خشکانید
گفت امروز فقط پول پرستی هنر است
پول معیار وملاک همه ی ارزش هاست
هر کسی در حدو اندازه ی پولش بشر است
گفتم ای پیر بده باده که حالم خوش نیست
گفت برخیز برو محتسب این دوربر است